دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج که در 45000 گزی شمال باختری سنندج و 7000 گزی شوسۀ سنندج به مریوان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 190 تن است. آب آن از رود خانه برودر و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج که در 45000 گزی شمال باختری سنندج و 7000 گزی شوسۀ سنندج به مریوان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 190 تن است. آب آن از رود خانه برودر و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21000 گزی شمال باختری سرکوهه و 13000 گزی شوسۀ زاهدان به زابل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 300تن است. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21000 گزی شمال باختری سرکوهه و 13000 گزی شوسۀ زاهدان به زابل واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 300تن است. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد: از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی. خنیده به کلک و ستوده به تیر بدین گنج بخش و بدان شهرگیر. اسدی. آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. مسعودسعد. گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز. سوزنی. گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو بر سه گنج شایگان خواهم گزید. خاقانی. چو شمشیر گیرد بود چون درخش چو می بر کف آرد شود گنج بخش. نظامی
کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. (آنندراج از بهار عجم). سخی. کریم. مسرف. خراج. (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد: از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی. خنیده به کلک و ستوده به تیر بدین گنج بخش و بدان شهرگیر. اسدی. آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند. مسعودسعد. گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز. سوزنی. گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو بر سه گنج شایگان خواهم گزید. خاقانی. چو شمشیر گیرد بود چون درخش چو می بر کف آرد شود گنج بخش. نظامی
بخشیدن گنج و خواسته. دادن گنج مردمان را: شبی کو گنج بخشی را دهد داد کلاه گنج قارون را برد باد. نظامی. ز نام آوران گوی دولت ربود که در گنج بخشی نظیرش نبود. سعدی (بوستان)
بخشیدن گنج و خواسته. دادن گنج مردمان را: شبی کو گنج بخشی را دهد داد کلاه گنج قارون را برد باد. نظامی. ز نام آوران گوی دولت ربود که در گنج بخشی نظیرش نبود. سعدی (بوستان)
دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه، ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو آوه به ارومیه. دامنه، معتدل، مالاریائی و سکنۀ آن 73 تن است. آب از نهر راهوا. محصول آن غلات، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه، ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو آوه به ارومیه. دامنه، معتدل، مالاریائی و سکنۀ آن 73 تن است. آب از نهر راهوا. محصول آن غلات، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)